بعضی وقت ها در بعضی از جاها یک جوی وجود داره که آشناست مثل سایه با خود آدم .........
در مراسم دفاع دخترم بعد از سالها دوری از مجیط های دانشجویی با تعجب مجیطی را یافتم که در ذهنم گم شده بود .در آن مراسم هیچ حسادت و نظر تنگی مشاهده نمی شد و جالب اینکه وقتی استاد می خواست نمره او را اعلام کند من می توانستم ضربان قلب همه دوستان او را حس کنم ..وای از زیبایی جمعیتی که فقظ زوح های سالم سازنده آن می توانند باشند .احساس می کردم همه فرزندان من هستند و اگر قیودات اجتماعی اجازه می داد همه را می بوسیدم .درجات علمی که بچه ها به دست می آورند فقط زمانی مفهوم دارد که ارتباط اجتماعی سالمی پشت سر آن باشد و این مایه افتخار یک ملت است که چنین مجیط هایی را جفظ نمایدو وا اسفا که تنگ نظرانی روز به روز این جمع ها را پراکنده می کنند جمع های که می شود در میان ان نماز خواندو به خدا نزدیک شد.
سلام دوست عزیز وبلاگ زیبایی دارید
خوشحال میشم به من هم سری بزنید...
به امید دیدار...
سلام
داستانهاتون رو یا برام مسیج کنین و یا در وبلاگم به صورت کامنت به همراه شماره تماس و ادرس منزل بذارید .
پس حق دارم که دلم تنگ بشه برای همه اشون.... فکر نمی کردم اینقدر بهشون وابسته باشم :)
با شناختی که از شما پیدا کردم مطمئنم که همین طور بوده . یه چیزی رو بگم . دلم می خواد اگر روزی زمانی مادر شدم مثل شما همینقدر با شور و حال باشم .
اینجوریه که ایشون بیست میگیرن .. بقیه از ته دل خوشحالن اینگاری بیست تو کارنامه خودشونه
سلام شهره
واقعا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
:)
شمام دانشگاه بیست می گرفتین همیشه؟
سلام...
چه دید جالب و آرامبخشی...
سلام! خوبه که همچین محیط سالمی هم هست که تنگ نظری درش نیست ولی در متن شما چقدر حفظ و محیط و ... غلط داشتند
سلام . کجایین ؟ چرا نمی نویسین ؟
سلام خوبی؟
ممنون که سر زدی
با اجازت من لینک کردم...
به من سر بزن
بای بای...
احتمالا دخترتون قبل از دفاع کلی غر می زده ملت دوستان گرامی برای رهایی از شر غرهای دخترتون تصمیم گرفتن برن واسه روحیه دادن که کار رو تمام کنن تا بلکه نفسی به راحتی بکشن از دست دخترتون.!!!!!!!