مرز ها را برداریم

نمیدونی  دو  سه ماه در سال را تو یه باغی دور افتاده زندگی کنی چه حالی میده  شبهارو  با سمفونی جیرجیرکهای می خوابی و صبح هم با صدای پرنده ای که نمی شناسیش و زیبا می خونه بیدار میشی حتمن تو دلتون میگین،! خوب صدای بلبل بوده دیگه! نه بابا، من صدای بلبل رو می شناسم خلاصه یکی از مزایای این باغ اینه که از جاده دوره.... باز هم به  خودتون نگین که" این  مزایا نیست بلکه مضرات این باغ است" ولی اینطور نیست، به دلیل اینکه شما در این باغ باید  به گونه ای مدیریت کنید که  مواد غذایی ، مواد دارویی،و شوینده و اب اشامیدنی  کم نیاورید.به نظرتون این  باغ  بی معنی میاد نه؟؟!!

ولی نمی دانید چه حالی می ده وقتی داری کنار رودخونه ظرف می شوری یک دفعه یک قورباغه سرش  از زیر یه سنگی بیرون می اره و اینور و اونور نگاه می کنه و دوباره برمیگرده سر جاش بدون اینکه ازتو بترسه  و شاپره ها دورت میگردند لای موهات میرن و صدای آب رو که با هر مقاومتی روبرو میشه نتش  عوض میشه رو بشنوی مثلا کاسه رو در اب فرو می کنی یک صدایی میده و وقتی قاشق هارو در اب رها می کنی یک صدایی دیگه حتی انگار می فهمی که آب از روی سنگی رد میشه خوشش می اد یا نه ؟ایا سنگ راطبیعت اونجا گذاشته یا دست یک سود جو در کاره؟؟؟  و نمیدانی وقتی با طبیعت سازگار میشی همه چیز دوست داشتنی است ...اینجا من از سوسک می ترسم ولی اونجا انگار با من کاری ندارند البته اونجا سوسک نداره ولی باغه و هزاران حشره و حیوانات دیگه حتی موقع سبزی وجین کردن ماری از کنارم رد شد و نمی دونید چه شعفی داره وقتی با طبیعت همقدم می شویم حتی درندگان هم تو رو مثل خودشان می بینند...این توهین به انسان نیست که حیوانات ما رو از خودشون بدانند بلکه این به نظر من نوعی شناخت از خودم بوده که این ماییم که مرز هایی ساختیم اول از خود و حیوانات و بعد یواش یواش گسترده اش کردیم وحالا به جایی رسیده ایم که دنیا برامون تنگ شده و داریم خفه میشیم

نظرات 9 + ارسال نظر
فرهاد دوشنبه 5 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 09:02 ق.ظ http://malcolmx.blogsky.com

سلام

خدایا برای این همه نعمت که به ما داده‌ای تو را شکز می‌کنم.
خدایا برای داده و نداده‌ات تو را شکر می‌کنم.
خدایا تو را شکر می‌کنم که الحمدلله. که سپاس برای توست.

من هم با خیلی از مرزبندی‌ها مخالفم؛ البته نه همه مرزبندی‌ها.

و من‌الله توفیق....

مرز بندی ها همیشه جلوی رشد را می گیرند

patina دوشنبه 5 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 09:14 ق.ظ http://patina.blogsky.com

سلام شهره ی عزیز
توصیف زیبای تو از این باغ دلمو بدجوری برد
بابا یه سر ما رو ببر
اینطور که تو گفتی آدم بال بال میزنه واسه دیدنش
طبیعتو خیلی دوس دارم آرامشی رو که بهم میده جای دیگه ای ندیدم
ممنون از حس نازت
سر بزنی دوست میشیم

حتما سر می زنم و یاد داشت می گذارم

مهدی دوشنبه 5 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 10:01 ق.ظ http://fifama.blogfa.com

دوست عزیز سلام
امیدوارم حالتون خوب باشه!
اومدم بگم چت روم وبلاگ فوتبالی ها شروع به کار کرده
خوشحال میشیم شما هم تو این چت روم جنجالی حضور داشته باشید
هر روز ساعت 14:00 منتظر شما هستیم
آدرس وبلاگ: fifama.blogfa.com
آدرس چت روم: 99chats.com/room_98709
منتظریم ...

فوتبالی نیستم زیرا به تازه گی ورزش ما و دنیا هم تجاری شده و وارد این بازار نمی شم

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 8 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 04:58 ب.ظ

سلام
خوش به حالت.
من توی شهر زندگی میکنم. وقتی یه گربه طرفم میاد و ازم نمیترسه،راحت نگاه میکنه و ازم فرار نمیکنه کلی ذوق مرگ میشم.دیگه چه برسه که توی باغ زندگی کنم و توی رودخونه ظرف بشورم!
من همیشه دلم میخواس که توی یه همچین جایی زندگی میکردم ولی فکر نمیکنم هیچ وقت بشه!
چون زندگی شهری اینقدر دغدغه برای آدم درست میکنه که آدم
نمیتونه خودشو از توش بکشه بیرون مگه وقتی که پیر بشم و دیگه توی شهر کاری نداشته باشم!
حیف...

نسیم دوشنبه 12 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 04:25 ب.ظ http://www.marokeh.blogsky.com

اخ داریم خفه میشیم...

کافیه پنجره دلت رو باز کنی

اتبین سه‌شنبه 13 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 05:48 ب.ظ http://d

سلام عزیز من لینکت کردم شما هم بی زحمت منو با شاه دارستان بلینک

باشه

نرگس چهارشنبه 14 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 10:53 ق.ظ

:) یاد اونوقتها بخیر... تراس و تخم مرغ نیمرو و خیار تازه و بوی تنور و سوسک و غروب و آتیش و سگ و قورباغه و دستشویی ته دنیا و آفتابه و در چوبی و کش در و فرنگیس=)))

یاد اون دختر لاغر مسئولیت پذیر دوست داشتنی به خیر

مصطفی جمعه 16 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 12:07 ب.ظ http://Birangi.net

این فضایی که ترسیم کرده اید بهشت خیالی من بوده و است و همواره دوست داشته ام زندگی در چنین مکانی را تجربه کنم. چه روزهای شیرین و آرامی را تجربه کرده اید!

دوست خوب در خدمت شما هستیم .هر چند که به تاره گی جاده ای کشیده شده که آن را از آن حالت طبیعی اش خارج کرده است

آرشام دوشنبه 26 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 09:34 ب.ظ http://www.khuzestaniha.blogfa.com

با درود
نه تنها ما خود را دور نگاه داشته ایم؛بلکه یکی از دشمنان سر سخت طبیعت نیز به حساب می آییم!آری توهم مخلوق برتر و اشرف مخلوقات ما را تا جایی میبرد که از اینکه به حیوانی نظر الطفات نشان بدهیم بر شان و شعور انسانیمان بر میخورد!!!!!!!!!!!!

شاید این زندگی هم یک توهم بزرگ است که ما جدی اش گرفته ایم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد