آبرو

دیروز همه کارهامو کردم و با اشتهای زیاد نشستم پای کامپیوتر تا در فیس بوک برای خودم محیطی ایجاد کنم راستش نمی دونم از فضولی منه یا اینکه می خوام از قافله عقب نمانم لذا برای وارد شدن در آن محیط  سوالی برایم پیش آمد که از دخترم که پشت من روی تخت با لب تابش  ور می رفت پرسیدم و او پرسید؛ می خوای بیای تو فیس بوک؟ من هم باخوشحالی گفتم؛ آره دوستم میگه خیلی با حاله  با خیلی ها آشنا می شم میدونی که آدم در ارتباط با آدمها خیلی بیشتر یاد می گیره تا از کتاب و.......هنوز حرفم تمام نشده بود که به آرامی گفت؛ نیا !میآی چکار آبروی مارو می بری .....و بعد خنده ریزی کرد که یعنی شوخی می کنم اصلا برنگشتم که نگاهش کنم زیرا بدون شک  چشمهایم مرا لو میداد ولی  لرزش شانه هایم را  چه می کردم دستهایم روی کیبورد خوابید و ناخود اگاه لالایی لالایی را سر دادم و از پشت کامپیوتر بلند شدم ولی خیلی دلم  می خواست بدانم که آبرو چیست؟ این مهمان ناخوانده کی و از کجا آمد که عزیز دل من او را بیش از من دوست میدارد؟ا

نظرات 9 + ارسال نظر
مهناز دوشنبه 10 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 04:11 ب.ظ http://mahnazz.blogsky.com

سلام! خیلی قلم زیبایی دارین. تبریک.

سلام
اومدم و مطالبتون رو خوندم و یادداشت هم گذاشتم موفق باشی

مهناز دوشنبه 10 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 05:49 ب.ظ http://www.mahnazz.blogsky.com

سلام!
ممنون از افتخاری که دادین.
راستی با تبادل لینک موافقین؟

نرگس پنج‌شنبه 13 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 07:48 ق.ظ

بابا یه چیزی گفت...مگه نمیشناسی اش؟ تو کار خودتو بکن... یه فیل تر شکن نصب کن باهاش برو توش... هیچ کاری هم نداره... بیا خودم اددت میکنم...

دلکم برات تنگه نگو

www.enekaseab.blogsky.com پنج‌شنبه 13 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 11:56 ق.ظ http://www.whoami.blogsky.com

سلام شهره عزیز.خیلی قشنگ مینویسی.یه جورایی آدم دلش میخواد همه پستهات رو بخونه.من منظور دخترتو از اینکه آبرومو میبری نفهمیدم.
من که خیلی دوست داشتم مامانم ارتباطش با نت خوب باشه .
منم خیلی دلم برم تو فیس بوک ولی فیلتره.چراشو نمیدونم!

دختر بزرگم مثل شماست اون هم منو تشویق می کنه

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 13 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 10:26 ب.ظ http://www.whoami.blogsky.com

ممنونم شهره عزیزم از راهنماییت.قطعا استفاده میکنم.

کوچیکم ببخش

فرداد شنبه 15 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 10:33 ق.ظ http://ghabe7.blogsky.com

سلام...
بچه های الان رو نباید جدی گرفت...هرچی که به ذهنشون می رسه به زبون میارن ...بدون هیچ دلیلی....
چه خوبه که شما اینقدر به روزید...خوش به حال بچه هاتون...
همیشه برقرار باشین.

کاش بچه هام هم مثل شما فکر می کردند

سوسن شنبه 15 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 06:57 ب.ظ

امروز برای اولین بار اومدم مطالبت خوندنی بود باید زودتر از اینهامیومدم مشتری شدم...توی کهکشان کاش بچه ها لالایی اسمونی مارو همیشه بادشون میموند

ما هم سعی می کنیم کرکره را زود نبندیم که مشتری هامون بیشتر بشن
مرسی به خاطر اظهار لطفت

مربی بهداشت یکشنبه 23 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 01:55 ب.ظ http://morabibehdasht.blogfa.com/

با سلام از هم صحبتی با شما همکار گرامی بسیار خرسندم اما برای ما خیلی دعا کنید تمام زحماتمان در این دنیا به باد میرود..!!
ممنون

نا امیدی یعنی عدم ایمان به خداوند پس بدانید خداوند به شما کمک خواهد کرد من اطمینان دارم

labkhand سه‌شنبه 23 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 09:24 ب.ظ http://zendegibarayekhande.blogsky.com

سلام خیلی وبلاگ قشنگی دارین دوست داشتم تمام پست هاتونو بخونم بازم سر میزنم

مرسی از اظهار لطفت

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد