به تازه گی در محله ما ، دزدی پیدا شده که چاقوی تیزش رو بر گردن هر جوان و دختری که موبایل گران قیمتی داشته باشه و یا نشانی از پول، در کیفش باشه ،می گذارد با تهدید و ارعاب تلکه اش می کنه و با موتور رفیق شفیقش ازمعرکه می گریزد.از قرار معلوم دیرو ز دزد معلوم الحال به پست یکی از دوستان عزیز ما خورده بود که در زمان کودکی پنجه هایش را در چرخ گوشت از دست داده .دزد بی معرفت گوشی این رفیق رامی گیرد با زور به او حالی می کند که دستانش رابالا ببرد تا جیب هایش را نیز خالی کنند وقتی او دستش را از جیبش خارج می کند دزد بی معرفت متوجه بی پنجه بودن او می شود و با ناراحتی تمام گوشی اش را پس می دهد و میگه :ببخشید داداش
در تمام مدتی که ماجرا را می شنیدم در دلم می گفتم این مملکته ما داریم معلوم نیست چه خبره کسی به کسی نیست ؟اصلا این مملکت صاحب داره؟و .....ولی وقتی به آخر ماجرا رسیدم یک حس خوبی پیدا کردم انگار آقا دزده دوست داشتنی بود و دلم سوخت برای همه مردم شهر
آقای مصفا حدود یکسال است که از دنیا رفته اند. وبسایت ایشان یک دام است از طرف اداره ا.ط.ل.ا.ع.ا.ت.
سلام
گیجم کردید و لی ممنونم خیلی خیلی ممنون هستم
مردم این شهر سیاه با همه سیاهی هاشان گاه خاکستری می شوند و گاه گلوله برفی سفید درخشنده ای می افتد وسط توده ای از سنگ سیاه وچه حیف که زود آب می شود!
بی رنگی عزیز سلام
به درستی حس من رو توضیح دادی. کاش می شد دنیا را دوباره ساخت
سریالی دیدم به نام مرده راه رونده(the walking dead)، همه مرده اند و فقط چند نفری زنده مانده اند. زنده ها مجبورند مرده ها را بکشند (یادمان باشد مرده ها راه می روند)وگرنه کشته می شوند و مرده ها هم زنده ها را می کشند و می خورند تا سیر شوند. من نمی دانم جزء کدام گروهم ولی خوش به حال مرده ها چرا که به طرز چشمگیری بیشترند و اگر پای دموکراسی هم در میان بیاید حرف حرف آنها می شود و بدون شک زنده ها خواهند مرد.
دلم خواست : کاش همه به قدر نیازشون داشتند ...
سلام
چه دزد با معرفتی
از این اتفاقا(زورگیری)توی اهواز شهر ما زیاد اتفاق می افته!!!!!!!!!1
سلام به سایت من هم یک سری بزنید ممنون
ماکه از این شانسا نداریم که این جادو جمبل ها برای ما اثری داشته باشند؛اما بیشتر چون سخنان جالبی بودند؛من ترجیح دادم که توی وبم بذارم .
نمی خواهم که طرفداری یا جانبداری از کسی بکنم؛اما در مورد اینکه شما فرمودید؛در جمله ی شماره 17به نظر من منظور ایشان از نیاز جنبه ی مادی ارتباط،یا احتیاج متقابل باشه؛بدین مفهوم که نگذارید که احتیاجات مادی شما را به هم نزدیک کند،بلکه خواست شفاف و بی پیرایه عشق،جایی که غرض از ارتباط بهره برداری نیست ارتباط را ایجاد کند....اما اینکه عشق و نیاز با همند و ناگسستنی،بحث دیگری است؛که این مفهوم را که جایی که عشق باشد پذرایه های زندگی معمولی و خباثت ها و پلیدی ها باید رنگ ببازند انکار نمی کند.
البته این برداشت شخصی من است و برداشتی که نسبت به شخصیت دالایی لاما دارم؛که میدانم که از رفتن به مسائل اخلاقی با توجه به سبقه معنوی خود پروا دارند،یعنی از دادن مفهوم های اخلاقی ............
البته من خودم در کل با پبام های این چنینی و اندرز گونه ،به قول امروزی ها،حال نمیکنم!
با سلام ایمیل شما را متاسفانه نداشتم. لطفا در صورت امکان با من تماس بگیرید. در خصوص جلسه فردا
سپاس
از قول استادم: آدم بد نداریم، آدم زخم خورده داریم ...
استاد تون درست گفته راستی استادتون کیست؟