آیا مافرزندان آدمیم

دنبال خونه اجاره ای هستم و شاهد هزار جور حرف و نگاه ...بنگاه داری می گفت این محله قیمتش بالاست با پو ل شما نمیشه این جا خونه پیدا کنید باید برید فلان محله ....پسرم می گفت من اونجا نمیام دوستام میگن کلاس نداره .......شوهرم میگه اگه کمی صبر داشته باشید و تحمل کنید سال بعد بهتر میشه می تونید برید یک محل بهتر .....دخترم میگه من اونجا نمی یام ......... 

لعنت به این خط کش ها یی که یک مشت آدم بی بته  سود جو درست کردند و در کام مردم ریختند. کی گفته بچه محله پایین  نفهم و دزد و قاچاق چی و غیره است !!!و جالبه که من خودم با دو چشمم دیدم که همه آدم های خوب و دوست داشتنی و فهیم و ادیب ومخترع و دانشمند و مهمتر از همه آدم های لوطی و عاشق از همون محله های شلوغ و پر تراکم بپا خواسته اند و تاریخ نامشان را ثبت  کرده... حرف من  از تفاوت های است که واقعیتی نداره و ما با ذهن خویش ساخته ایم بیایید کمک کنیم که خط کش ها را برداریم همه جا زمین خداست  و آیاهمه مافرزندان آدمیم ؟ 

نظرات 12 + ارسال نظر
منصور پنج‌شنبه 9 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 11:22 ق.ظ http://asemanesher.blogfa.com/

سلام


اری چنین است

خطهایی کشیده شد

و معیار و مبنا گشته

در حالیکه همه جا زمین خداست

و بنظر من در بین پایین شهریها صمیمت بیشتر است

اما شمال شهریها همسایه همسایه را نمیشناسد

و این نشناختن یکدیگر و روبرو نشدن با هم را تمدن نامند

مرسی که به من سر می زنید مدتی است به جلسات تشریف نمی آورید جایتان خالی است

مصطفی یکشنبه 12 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 10:05 ق.ظ http://ww.birangi.net

جالب اینجاست که خود ما هم ناخودآگاه اسیر این مرزبندی می شویم و در هر یک از دو سوی این مرز رفتاری فراخور آن داریم. مثلا اگر مدتی در پایین مرز باشیمَ به خود اجازه می دهیم که گاه زباله مان را توی جوی آب یا گوشه خیابان بیاندازیم در حالیکه در بالای مرز خود را ملزم به رعایت می دانیم و زباله مان را فقط در سطل می اندازیم. ما همان آدمیم و شهر همان شهر است ؛ اما اسیر این مرزها شده ایم و ناخوداگاه برای هریک از دو سوی مرز ، شأنی خاص قائل می شویم

توجه به همین که اسیر چه مسایل پوچی هستیم برای من قابل تامل است تا در خود تغییر ایجاد کنم

حسین چهارشنبه 15 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 02:43 ب.ظ http://bisurati.blogfa.com

پایین نشینان در حسرت باکلاسی بالانشینان و بالانشینان جویای صمیمیت پایین نشینان. اما برای رسیدن به مقصود یکی را نان مانع است و دیگری را نام. این یکی جیبش خالی وان یکی پزش عالی. تو گویی این قصه را نه پایانی متصور است و نه راه برون رفتی.

نان و نام چقدر می ارزد و این چه قیمتی است که همه دارند می پردازند

رضا پنج‌شنبه 16 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 09:29 ب.ظ

خونۀ اجاره ای برای یکســـــــــــــــــــال؟ کی میره اینهمه راهو؟ یه کم یواشتر- پاتو بذار رو ترمز. اومدیم شیش ماه دیگه زلزله اومد؛ جواب صغرا و کبرا و اکبر و اصغرو چی میدی زن؟ اگر مرزبندی وجود نداشته باشه که اونوقت خیلی خرتوالاغ میشه. حسابشو بکن، اگر فضلای قم راه بیفتن برن شمرون، اونوقت بالاشهریا کجا برن؟

به مطلب خوبی اشاره کردی ولی ایا واقعا همه ما سر جای خودمان هستیم؟
و منظور من از این مرزبندی ها بریدن از همه مرز هایی است که انسان را منگ کرده ارزش هایی که واقعا ارزش نیست و تازه اگر هم ارزش باشد خود این ارزش ها را کی ساخته و اصل ارزش واقعی چیست ؟

قطره جمعه 17 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 06:07 ب.ظ http://gatreee.blogfa.com





خیلی به دلم نشست این پست و خصوصا این کامنت :



پایین نشینان در حسرت باکلاسی بالانشینان و بالانشینان جویای صمیمیت پایین نشینان. اما برای رسیدن به مقصود یکی را نان مانع است و دیگری را نام. این یکی جیبش خالی وان یکی پزش عالی. تو گویی این قصه را نه پایانی متصور است و نه راه برون رفتی.



ممنون از همه دوستان ...

شاخه های گل تقدیم شهره عزیز و تمام دوستان ...




حسین آقای ما اقا فیلسوف ماست به تازه گی کمی در سطح پایین تر صحبت می کنه که من بفهمم وگرنه خیلی حالیشه .
خوشحالم دوباره می بینمت.در ضمن من گل ندارم برات بذارم ببخش

مردم جمعه 17 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 06:26 ب.ظ http://dahdashtazad1.blogfa.com

سلام
با """بررسی دولت موقت دولت مهندس بازرگان """به روزم
منتظر دیدار شما والبته نظرات سودمندتان و راهنمایی هایتان هستم .

خداوند جناب مهندس بازرگان را بیامرزد .از یاران مصدق بود و دوست داشتنی و مردمی

رضا شنبه 18 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 10:48 ب.ظ

خمینی در اولین سخنرانی اعلام کرد که حجاب برای خانمها اختیاری است ولی دیدیم که نشد. او اولین دروغ بزرگش را به مردم گفت و ایران عزیز به این روز افتاد....
چند روز پس از آن سخنرانی، نوار ضبط شده ی آن سخنرانی ممنوع شد!!!!
حالا هی شما بگویید بازرگان....
مسایل ما این آخوندها هستند. مرحوم بازرگان میبایست به دروغ و خیانت خمینی به مردم ساده دل ایران، توجه میکرد و عکس العمل مناسب نشان میداد.آقای بازرگان میباید دروغ خمینی به مردم را، مطرح میکرد، نه اینکه وزارت دولت خمینی خائن را میپذیرفت. پیر محافظه کار، میبایست اینرا درک کند که «رهبری که عهده دار فرمانروایی بر بیش از سی و پنج میلیون ایرانی است، در حالی که به آنان دروغ میگوید و وعدۀ دروغ میدهد» شایستۀ اطاعت و فرمانبری نیست.

هدف خمینی استقرار حکومت اسلامی نبود؛ هدف اصلی ِ خمینی اسقرار حاکمیت عمامه داران بود. آیا مشاهده نمیکنید که هم اکنون اینچنین است؟

آری ، هم اکنون این عمامه دارانند که زمام امور را به دست گرفته اند و تمام تلاششان حفظ قدرت حاکمیت خودشان است، نه حاکمیت اسلام.

رضا یکشنبه 19 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 12:54 ق.ظ

این حسین آقا ما را هم ملالغتی کرد.
کلمۀ استقرار در مطلب قبلی اشتباه تایپ شده.
پس از پیام بعدی، نه مزاحم شما خواهم بود و نه مزاحم حسین آقا.

رضا یکشنبه 19 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 12:56 ق.ظ

حسین، دلم برای شما سوخت, واکنش شما را در پاسخت دیدم.
تلخی ِ من باعث شد که شما اینچنین تأ ثیر بگیرید: آقا رضای گل که امیدوارم اسم واقعی شما باشد، اول اینکه خیلی تلخی!!! (ولی امیدوارم این تلخی شما در من تاثیر مثبت گذاشته و به رشد اخلاقی و انسانی من کمک کند)
و فوراً «خصوصیت زن ستیزی ِ شما» به این جمله تبدیل شد:
«دوم اینکه به خاطر مقام شامخ و والا و دسترس ناپذیر و بی نهایت لطیف و بسیار شریف زنان، اون پست کذایی رو پاک میکنم. » ...و ظاهراً این خود میتواند دلیلی باشد حاکی از اینکه «تلخی من» بر شما «تأ ثیر مثبت» گذاشته. اما چیزی از این «تأ ثیر مثبت» نمیگذرد که واکنش ِ ناشی از نفرت ِ شما نسبت به «تلخی من» در این جملۀ شما متجلی میشود: «و در آخر اینکه لطفا "ماستمالی" ننویسید. بنویسید "ماست مالی"» این پاسخ شما حکایت از این دارد که شما با دید سطحی و «ملا لغتی» به موضوعات مینگرید، نه با نگرش به معنا یا عمق موضوع!
با مرور کلی به پاسخ شما میتوان اینچنین نتیجه گرفت که شما دارای شخصیت متضادی هستید. به این شکل که در جایی اینطور وانمود میکنید که از حرف تلخ من تأ ثیر مثبت گرفته اید ولی در تضاد با آن، نفرت ِ خود (عدم تأ ثیرپذیری ِ مثبت) را با مطرح کردن ِ عبارت ِ ماستمالی، نشان داده اید. از این تحلیل، حقیقتی که آشکار میشود این است که شما در نوشته هایتان صداقت ندارید، چونکه در آنها تضاد افکار و اعمال شما مشهود است. اگر صداقت داشتید، مطالب را پاک نمیکردید.

اگر بخواهیم با دید ِ «ملا مفهومی» به بررسی این جمله که از شما نقل شده، بپردازیم:
«و در آخر اینکه لطفا "ماستمالی" ننویسید. بنویسید "ماست مالی"، تا ان شاء الله خدا هم راضی باشد.خداوند حافظ و نگاهدار شما.»
سئوال این است که نوشتن ماستمالی چه ربطی به این دارد که خدا از فردی راضی باشد یا ناراضی؟

نکتۀ دیگر اینکه یکی از معناهای «حافظ» «نگاهدار» است؛ بنابراین لزومی نداشت که دو کلمۀ هم معنا را مکرر در کنار هم در جمله بکار ببرید.

شهره دوشنبه 20 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 06:58 ب.ظ

بابا همه ما نیاز داریم که رو خودمان کار کنیم پس هر کس باید به خودش و نقص خودش نگاه کنه با اعتراض به دیگران کاری درست نمیشه بهتره آدم بشیم خودم اول از همه

حدیث یکشنبه 9 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 08:21 ب.ظ

این محدودیتهایی که برای خودمون میتراشیم یا بهتر بگم تراشیده اند و میتراشیم منو یاد کمربند میندازه.انگار هر چی بیشتر بال به بالشون بدیم هر چی محکمتر به تنه زندگیمون ببندیمشون نفس کشیدن را برامون سخت تر و سخت تر میکنه.بعضی وقتها واقعا دلم برای یه نفس عمیق تنگ میشه!
ارادتمندم شهره عزیز.

منصور سه‌شنبه 11 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 02:11 ب.ظ http://asemanesher.blogsky.com/

سلام


بشما دوست خوبم

مدام دل نگار باشید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد