همه اش زیبایی بود

دیروز بچه های بی موی سرطانی می خندیدند و بازی می کردند  هیچ کدام درد شیمی درمانی دیروز را یدک نمی کشیدند و نگران فردای غم انگیز خویش نبودند   دنیای آنها همه اش آنقدر زیبا بود که از عاقلانه زیستنم خجالت کشیدم . یاد سهراب افتادم که اگر بود می گفت: ببینید  انها بدون فلسفه  آب می نوشند . این دانسته ها  و آینده نگری امان ما را  فلج کرده

 .....

اعتراف

 

من می بایست کسی می شدم که نشدم

من می بایست یک سیاستمدار می شدم که نشدم

من می بایست مادری فدا کار می شدم که نشدم

من می بایست خواهری مهربان می شدم که نشدم

من می بایست همسری خوب می شدم که نشدم

من می بایست شعری می گفتم که نگفتم

من می بایست متنی می نوشتم که ننوشتم

من می بایست کاری می کردم که نکردم

من می بایست چیزی می شدم که نشدم  

به جای هیچ شدن هیچی شدم