باز این چه شورش است....

خیلی دلم گرفته انگار محرم سنگینی اش را بر دوشم می گذارد ...احساس گناه می کنم و این حس بدی است هر ساله با خودم قرار می گذارم که  الگوی زندگیم را فراموش نکنم ولی ای دریغ که امشب با دیدن هلال ماه فهمیدم که باز  یک سال گذشت  و مثل عنکبوت  تا رها تنیده ام  به انتظار شکار لحظه های قشنگ زندگی غافل از آنکه لحظه لحظه زندگیم  شکار این تار ها شده است در حالی که هر سال  دوره می کنیم   چگونه زیستن  را و چگونه مردن را .....اما دریغ و افسوس که خیلی زود ماه را بر آسمان می بینیم و حسر ت می خوریم

نظرات 4 + ارسال نظر
امیرحسین جمعه 11 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 11:14 ق.ظ http://sibekal.blogsky.com

در زلف چون کمندش ای دل مپیچ کانجا
سرها بریده بینی بی جرم و بی جنایت

راست میگی

قطره دوشنبه 21 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 12:14 ب.ظ


شاخه ای گل زنبق ، هدیه به تو .....

نازنین شهره


مرسی من موندم چطوری جواب این همه عشق را میشه داد؟؟؟؟

حسین چهارشنبه 23 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 08:32 ب.ظ http://akhlaagh.blogfa.com

دریغ دریغ...

مصطفی علیزاده یکشنبه 27 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 12:44 ق.ظ http://WWW.BIRANGI.NET

این حسرت همیشگی است. انگار که ازلی و ابدیست!

مرسی که سر میزنید حتما خواهم نوشت ولی نوشتنم نمیاد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد