خیلی دلم گرفته انگار محرم سنگینی اش را بر دوشم می گذارد ...احساس گناه می کنم و این حس بدی است هر ساله با خودم قرار می گذارم که الگوی زندگیم را فراموش نکنم ولی ای دریغ که امشب با دیدن هلال ماه فهمیدم که باز یک سال گذشت و مثل عنکبوت تا رها تنیده ام به انتظار شکار لحظه های قشنگ زندگی غافل از آنکه لحظه لحظه زندگیم شکار این تار ها شده است در حالی که هر سال دوره می کنیم چگونه زیستن را و چگونه مردن را .....اما دریغ و افسوس که خیلی زود ماه را بر آسمان می بینیم و حسر ت می خوریم
در زلف چون کمندش ای دل مپیچ کانجا
سرها بریده بینی بی جرم و بی جنایت
راست میگی
شاخه ای گل زنبق ، هدیه به تو .....
نازنین شهره
مرسی من موندم چطوری جواب این همه عشق را میشه داد؟؟؟؟
دریغ دریغ...
این حسرت همیشگی است. انگار که ازلی و ابدیست!
مرسی که سر میزنید حتما خواهم نوشت ولی نوشتنم نمیاد