عید مبارک

امروز راهی بانک شدم شلوغی اش از بیرون هم معلوم بود به نزدیکی بانک  رسیده بودم که آقایی در حال جمع و جور کردن کاغذهای بانکیش به من نزدیک شد و  پرسید:میخواهید بروید بانک ؟ با  اشاره سر گفتم بله که سرم هنوز پایین نیامده بود که دوتا شماره تو دستم گذاشت یکی شماره 402 بود و دیگری409  و مثل برق رفت ...وارد بانک شدم نوبت گرفتم شماره  436 ....دستم را در جیب کردم دو شماره نزدیک تر داشتم که صدا  گفت:شماره 346 به باجه 3

مجبور بودم بمانم تا کار بانکی ام را انجام دهم به همین دلیل  یک صندلی خالی پیدا کردم و نشستم تا به شماره 402 رسید نوبت را در دستم گرفتم شماره 402  بزرگتر شده بود  خیره شدم به وضوح صدای  وسوسه را می شنیدم که می گفت پاشودست از این مسخره بازی ها بکش برو به طرف باجه و ... به همه کارهات می رسی شب عیده ........به  تردید افتاده بودم  نگاهش کردم ولی ترجیح دادم که  پاره اش کنم  یک حس خوبی درخودم احساس کردم  .خانمی که کنارم بود نگاهی عجیب به من انداخت تا به شماره 409 رسید که دوباره آن را نیز  پاره اش کردم ....این بار آقایی گفت خودت کار نداری بده به ما ......و زیر لب غرغری کرد و گفت:  دیوانه .... اول سکوت کردم ولی را ستش دیدم باید توضیح بدم بنا بر این گفتم چرا به من میگید دیوانه ....مرد گفت :همه   با من موافقند و جمعی که متوجه ما شده بودند حرفش را با سکوتشان  به نوعی تائید کردند پرسیدم: چرا؟ در جواب گفت آخه آدم نوبت داشته باشه و بیخودی تو بانک بشینه که چی بشه . در جواب  گقتم :اگر من حق دیگرانی را که زودتر از من اینجا نشسته اند زیر پا می گذاشتم دیوانه نبودم  ؟با بی اعتنایی شانه بالا انداخت و گفت:یک بنده خدایی شماره خودش رو به شما داده چه اشکالی داره؟ ای خانم کله گنده هادارند مال همه رو بالا می کشند حالا شما  از نوبت و حق صحبت می کنید ؟گفتم:اون اقا حق داره نوبتش رو به من بده ولی اون شماره اضافی برداشته بود چون قبض بانک رو من تو دستش دیدم در ضمن  من باکله گنده ها  چه کار دارم من باخودم کار دارم من باید خودم رو درست کنم من نباید حق همه آن کسانی که ساعت ها اینجا در انتظار نشسته اند بگیرم .......در ضمن  به شما  هم اصلا  مربوط  نیست که دیگران چه کار می کنند دلم خواسته شماره ام را پاره کنم مگر به شما مربوط میشه؟  وشما حق ندارید که  قضاوت کنید و بعد به خودتون اجازه  توهین بدهید من واقعا متاسفم  .چیزی نگفت خیره نگاهم کرد .....سرم را پایین انداختم تا بهانه ای باشه برای اتمام مشاجره ام ...ولی تمام مدت به این فکر می کردم که چرا گفتن کلمه  دیوانه مرا اذیت کرده مگر  این کلمه غیر از امواج صوت بود؟ من که دیوانه نیستم! برام هم اصلا مهم نبود که دیگران چه قضاوتی بکنند فقط تفهیم مطلب برایم مهم بود که خانمی که کنارم بود  گفت: شما درست می گفتید همه هم فهمیدند  ...... التماس دعا و من هنوز هم به این فکر می کنم که قدرتی حکیم هرلحظه ما را ورز می دهد تا آن شکلی شویم که او می خواهد.هر لحظه وقت تولد است هر لحظه را عید کنیم سال نو مبارک

نظرات 5 + ارسال نظر
شهره یکشنبه 28 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 11:14 ق.ظ

سلام
یعنی چی ؟می خوای بگی خیلی فرهیخته ای؟به نظر من پر مدعایی ...یعنی تو فهمیده ای و دیگران نفهم ؟برو بابا خودت رو درست کن....اصلا منظورت از نوشتن این مطلب چی بود؟می خواستی بگی ار ما بهتری ؟خوب باش برو به جهنم........اینقدر از این حرفا بدم میاد

قطره یکشنبه 28 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 09:13 ب.ظ http://gatreee.blogfa.com

سلام عزیز شهره ....



سال نو پیشاپیش مبارک .....

برایت آرامش جسم و جان می خواهم ....

لبخند

نرگس چهارشنبه 2 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 10:48 ق.ظ

کامنت اول رو که خوندم به این نتیجه رسیدم که تو واقعا از همه ما بهتری و من بهت افتخار می کنم... کسی که به تو ایراد میگیره به خاطر رفتار ناپسندش برای اینه که تو داری آینه ای میشی که اون شخص بدی خودش رو توش می بینه و برای اینکه از خودش بدش میاد آینه رو میشکونه...متاسفم ..تا وقتی جامعه ما پر از این آدمهاست که کار درست رو دیوانگی میخونن وضعییتمون همینه که هست...

حسین جمعه 11 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 03:01 ب.ظ http://akhlaagh.blogfa.com

ارغنون گرامی سلام
سال نو مبارک
خدا گرگ بیابون رو دچار بانک نکنه...
یه بار رفتم بانک و به من شماره ۶۳۰ داد. تازه شماره ۲۲۰ رفته بود که ساعت اداری تموم شد و حسین موند و شمارش و لبخندی بر لب به نشانه اینکه کل ماجرا جالب بود...

مصطفی علیزاده شنبه 12 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 07:36 ب.ظ http://birangi.net

سال نو مبارک. امیدوارم همواره بهاری باشید و لحظه لحظه زندگی تان در کیفیت «نوشدن». ...
ارادتمند

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد