به همین سادگی

پسر بچه شیطونی سرش میان نرده های پارک گیر کرده بود و محشری به پا شده بود هر کس سر این بچه را به سویی می گرداند و مادرش با  فریاد های دلخراشش همه را به کمک می طلبید به  آتش نشانی هم خبر داده بودند ولی  تا آمدن آتشنشانان  هر دقیقه به ساعتی کش  امده بود در میان جمعیت هراسان  دختر کوچولویی جلو رفت و در حالی که بستنی آب شده اش از لای انگشتاش به ساق دستش سرازیز شده بود و با لذت به بستنی اش لیس میزد  گفت: من هم یک بار مثل تو  گیر کردم اگه  سرت رو تو گردنت بکنی در میاد ...... به همین سادگی !!