روحش شاد

درست است

اینکه الحق دردناک است ُ

ولی ارباب

آخر رحمش آید

گذارد چون  فروکش کرد خشمش

که سر بر کفش و برپایش گذاریم

 شمارد زخمهامان و ما  این مجبت را غنیمت می شماریم.

نمی دونم اخوان ثالث  چطور شد که این شعر را گفت ولی عجیب حس آشنایی را به خواننده تلقین می کند انگار تکرار هر لحظه از زندگی است  که  مناعت طبع آدمی به بازی گرفته شده و حس تحقیر را عریان کرده و گاهی فریادی از استیصال را در ان حس می کنم .روحش شاد