هیچی نشدم

یادم می آد که یک روزی در انشای مدرسه نوشتم (ناسیونال یعنی مال ملت  هم هی پیکان به ریش مردم می بندد) مورد مواخذه قرار گرفتم و یک بار هم نوشتم  چرا (نفت ما میرود و باباندرول های خارجی مثل وازلین بر می گردد؟)مدیر مدرسه مرا خواست و گفت مایه افتخار ماست که در مبادلات بازرگانی سهیم هستیم ..و من همان موقع فهمیدم که حرف گنده ای زده ام ..ولی باید بگذارم  سرم را به قول خودشان شیره بمالند.وگرنه کارم بالا می گرفت .و اما برای گرفتن دیپلم همه می بایست انقلاب سفید راخوانده و از رموز و ظرایف  ان تعریف و تمجید  می کردند  و من یادمه در زیر انشابا علامت تعچب پرسیدم  :ایا کسی دیده که انقلابی سفید باشد؟   

سالهاست که گذشته و امروز فکر می کنم یا  

۱- بدون شک نادان بودم که این ها را می  نوشتم ُچرا که هیچ چیزی نشدم ... 

۲-می فهمیدم و می نوشتم که باز هیچ چیزی نشدم .... 

پس نتیجه می گیریم که  

خلقتم از روز ازل یک وصله ناجور بود  

من که خود راضی به این خلقت نبودم زور بود؟

نظرات 13 + ارسال نظر
نسیم چهارشنبه 9 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 07:27 ب.ظ http://matrokeh.blogsky.com

حلاج هم روزی که حرف از حق زد در اندیشه هیچ چیز نبود جز حقیقت و میدانست که سرش خواهد رفت.تو هم یا نمیدانستی و گفتی که نباید خودت رو نادان بدونی چون همچنان ما داریم چوب همین مسایل رو میخوریم..و حرف حق رو باید زد..بلند هم باید زد...یا میدونستی و گفتی که دیگر هیچ.که من میدانم میدانستی.این روزها که نفت ما میرود و همان وازلین هم برنمیگردد....

مرسی
تو همیشه به من لطف داشتی ولی خیلی ازت ممنونم همین که تو را دارم یعنی کسی شدم

محمد پنج‌شنبه 10 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 12:30 ق.ظ http://zendegi9143.blogfa.com

سلام.
بازم اون موقع انقلاب سفیدی بود!
الان که انقلابی کردیم که روسیاهیش به ذغال مونده!
اگه می خواستین جیزی بشین٬ باید ادامه می دادید که احتمالا ادامه ندادید!
موفق باشید!

نه بابا اگر ادامه می دادیم الان دیگه حضور نداشتیم

یونس پنج‌شنبه 10 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 12:40 ق.ظ

سلام
برام جالبه بدونم شما اون انشا رو نوشتید یا صرفا در قالب یک داستان کوتاه عنوان کردید
ولی به هر حال هر کس که چنین چیزی مینویسه به درک بالایی میرسه
البته من از انقلاب سفید چیزی نمیدونم و در موردش هم نظری ندارم
چون ندونسته نظر نمیدم
ولی نکات دیگه این نوشته رو اگه بخوام در موردش نظر بدم نشان از درک بالای نویسنده انشا داره و قابل ستایش هست
خیلیها به مقامها و مرتبه های بالایی میرسن ولی به عقیده من چون سلامت کاری و وجدان اجتماعی ندارن اونها هستند که هیچی نشدن نه نویسنده این انشا
یونس

سلام
موضوع انشا را یادمه ( چرا کشورهادر رابطه با نفت راه ارعاب را پیش گرفته اند) البته من اون زمان اصلا ارعابی ندیدم چون نفت همجنان مثل اب روان می رفت و من فقط یک مقاله یا یک انشا نوشتم
انقلاب سفید هم باصطلاح رفرم هایی بود که شاه جهت بهتر شدن اوضاع نوشته بود مثل سهیم کردن کارگران در سود کارخانه ها و مالک شدن زارعین در لوای اصلاحات ارضی که متاسفانه همه اش جای بحث داره ..البته قبل از این انقلا ب ما ملی شدن نفت را داشتیم که فقط بازی با کلمات بود
در هر صورت تمام سعی ام این است که ایران را دوست بدارم

یونس پنج‌شنبه 10 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 12:46 ق.ظ

استاد اصوا ترویج ما میگفت همه کارهای ما عجیب و غریبه!!
پیکان موتور پژو!!!!
پژوی موتور پیکان!!!!!
به نظرم جالب هم میگفت
مدیران فقط بلدند یک پروژه رو به تعویق بیاندازند و از اعتباراتش اختلاس کنند!
البته اکثرا!
من در مورد عده قلیلی از اونها که خوب هستند و شاید به تعداد انگشتان دست هم نباشند صحبت نمیکنم.
اون اکثریت رو میگم!!!!!
اصلا تو این مملکت هیچ اصل و ضابطه ای توسط مدیران ارشد رعایت نمیشه!

اگر سعی کنیم کشورمان را واقعا دوست بداریم همه چیر تغییر می کنه .به خاطر لطف تو ممنونم در ضمن به سایت این دوست عزیزی که برای من کامنت گذاشته اقای ابراهیم برو و اهنگ گل پونه رو که اجرا کرده گوش کن و نظرت را بگو

کم آویز شنبه 12 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 03:01 ب.ظ http://KAMAVIZ.BLOGSKY.COM

سلام
نه اینجوری نیست! مگه چه توقعی از خودت داشتی که بهش نرسیدی؟؟؟؟؟ بیا واقع بین تر به زندگیمون نگاه کنیم!
به قولی شاید زندگی آن جشنی نباشد که آرزویش را داشتی، اما حالا که دعوت شدی تا میتوانی زیبا برقص!!!

ابراهیم یکشنبه 13 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 04:30 ب.ظ http://shahzari.com/blog

چی شد؟ از انشاء پریدی به انقلاب بعدش هم که خلقت خودتو بردی زیر سوال!!! من و تو اگه با این حرفا خودمونو سرگرم کنیم زیباییهای دنیارو نمیبینیم، حیف نیست؟

اخه زندگی من همش مثل یک تخته پرش بود.ولی متاسفانه اوج نداشت سطحی می پریدم و این شدم شما ها سعی کنید بیهوده این زندگی رو خرج نگنیئد

نرگس دوشنبه 14 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 11:11 ق.ظ

تو بگو کی توی دنیا حرف حق زد و به جایی رسید؟؟؟ من بهت جایزه میدم مادر جان

منظور من به جایی رسیدن یعنی مقام داشتن اجتماعی نیست یعنی فهمیدن زندگی ..تا حالا هیچی نشدم ولی این دوست بعداز تو به مطلب خوبی اشاره کرد
آن کس که بداند که هیچ نداند
لنگ لیگان خرگ خویش براند

کم آویز دوشنبه 14 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 04:03 ب.ظ http://kamaviz.blogsky.com

سلام
ناراحتم از اینکه تو پست جدیدم جای نظر شما خالیه........

حتما می ایم خیلی کار داشتم

انعکاس آب دوشنبه 14 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 07:09 ب.ظ http://www.enekaseab.blogsky.com

دوست خوبم خلقت همه ما ها از پیش تایین شده بوده.پس بابت این قضیه خودتو مقصر ندون ولی سعی کن اتفاقاتی رو که سر راهت قرار میگیرند رو با عقل و تفکر درست که میدونم در تو کم نیستندبه بهترین نحو ممکن پست سر بذاری و یا سرنوشتتو درست رقم بزنی چون اونش دیگه دست خودته.....موفق باشی....به روزم.بیا

من اینو یاد گرفتم که فکرم سرنوشتم را ساخته به هر آرزویی که داشتم رسیدم مهم اینه که آرزو هایم مقطعی و کوچک بودند باید آرزوهای دیگر می داشتم

یک عدد محسن سه‌شنبه 15 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 02:31 ق.ظ http://blog.karenjak.com

آنکس که نداند و بداند که نداند..
لنگان خرک خویش به مقصد برساند

سالها میگریدیم تا بفهیم...و وقتی به پایان میرسیم... به جهل خود پی میبریم..
براستی که آن جهل بسیار زیبا تر از غرور و مستی دانستن است.
من آن جهل را دوست دارم.
"کارنجک"

مرسی
من این شعر رو خیلی دوست دارم یک واقعیت قشنگی درش خفته است فقط باید درست خوانده شود و الحق که جوابم را خیلی خوب دادی چون من همه چیز را لنگ لنگان هم یاد گرفتم از آشپژی گرفته تا فلسفه

کم آویز سه‌شنبه 15 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 08:41 ق.ظ http://kamaviz.blogsky.com

دلم برات تنگ شدههههههههههههههههه کجایییییییییییی؟؟

پست شما رو خوندم و یاد داشت هم گذاشتم مرسی که به من سر می زند

یک عدد محسن سه‌شنبه 15 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 04:20 ب.ظ http://blog.karenjak.com

ممنون از حضور و لطف شما.
در مورد ایمیل باید بگم تمامی ایمیل های دوستان من در وبلاگ مخفی میمونه و فقط برای خودم قابل نمایشه ... خیالتون راحت!!!
برای بالا بردنایمیل ایمیل هم مهم نیست که جایی نگید فقط اون رو روی هر کامپیوتری چک نکنید.!
موفق و سربلند باشید
یک دوست

مرسی

[ بدون نام ] چهارشنبه 16 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 05:52 ب.ظ http://harjmarj.blogsky.com

ببخشید که زودتر نیومدم ... یه کمی همه چی قاتی پاتی شده بود ...

چی بگم ... نه جور بود نه ناجور بود ... تو این دنیا نباید دنبال جواب سوال گشت ... چون همیشه به یه سوال بزرگتر بر می خوری

بلاخره باید جواب سوالها را پیدا کرد وگرنه بی هدف زندگی کردن به لعنت هم نمی ارزه شما هم از این حرفها نزن که کوهنوردان اینگونه نگاه نمی کنند

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد