خانه

دیروز به دوستم می گفتم که ؛ 

سالهاست این خانه را می روبم و تمیز نشد .. 

سالهاست که بر اتش دانایی ام خوراک می پزم و هیچ کس سیر نشد  

چرا این خانه  خانه من نشد؟

ایا میدانی

آیا می دانی او کردگار انسان است و آدمها در گردکار خویش؟

آیا میدانی خوشبختی یعنی رضایت امروز و بی خیال فردا؟

         آیا می دانی باید ببخشی قبل از آنکه حراج اش کنند  

        

         آیا می دانی فراموشی نعمتی می شود وقتی غصه هایت را به آن می سپاری .

 

        آیا می دانی چیزی را  که من باید بدانم؟

ایول ای زخمها

ایول ای زخمها

امان از زخمهایی که می خوریم .وقتی از درد زخم به خود می پیچیم و  ضجه می زنیم نمی دانیم که این زخمها اگر درست درمانشان کنیم  نردبان شعور می شن و  مایه افتخارخود  ادمی و راهی میشه برای رسیدن   به تکامل  .وقتی آدم رو می شکنند انگار به آدم لطف می کنند زیرا می فهمیم که چقدر جنس اشغالی داشتیم که راحت شکسته شدیم آن وقت  می رویم و جنسمان را عوض می کنیم تا دیگر کسی نتواند ما را خرد کند ولی باز می بینیم این بار روبروی  اسلحه ای ایستاده ایم   و سوراخ سوراخمان می کنند و این ادامه داره تا اینکه عمرت پر میشه از زخمهایی که خوردی و  دیگه کلا" پینه بستی  و حالا وقت ان است که در اینه به خودت نگاه کنی و ببینی که چی بودی و چی  شدی؟! ایول ای زخمها  ...ببارید که هنوز خامم