-
بمیرید بمیرید از این عشق بمیرید که.......
سهشنبه 12 آذرماه سال 1387 15:01
آخ که چه قدر دلم می گیرد و متاسف می شوم وقتی می بینم در مریلندو و قونیه برای شناساندن مولانا چه همایشهایی صورت می گیرد و به تازگی امریکایی ها جهت ساختن فیلمی در رابطه با زندگی مولانا به تجقیقیق و تفحص پرداخته اند و جالب اینکه انان چنان پر شور از او می گویند که فکر می کنی سالهاست با او زیسته اند و خورشید وجود این عارف...
-
کوه دیدنی بود
دوشنبه 13 آبانماه سال 1387 17:09
هوا هم مثل دل خیلی ها گرفته- ولی دل گرفته خریدار نداره . برای همین هم تصمیم گرفتم یک یادداشت افتابی بذارم و به همه ان کسانی که دلشون با اسمان پیوند خورده بگم که بذار اسمان گریه کنه و زمین رو غسل بده آخه این زمین بد جوری نیاز به پاکی داره. راستش امروز کوه بودم با اینکه تمام شب آسمان باریده بود ولی کوه ها خیره بودند...
-
دخترم بیشتر می فهمد
جمعه 26 مهرماه سال 1387 23:32
این کلاسهای اسطوره شاسی هم ماجرایی است. ها...به توصیه دخترم در این کلاسها ثبت نام کردم .یک جلسه ای رفتم همه حرفهایی که استاد می زد می دانستم ویا بهتره بگم همه را با سلول های جسم و جانم تجربه کرده بودم و پیش خودم گفتم این مردم هم از صبج تا شب در تجارت بسر می برند .بعضی لباس و لوازم منزل می فروشند- و بعضی هم مثل این...
-
مجموعه درس های مادر بزرگ درس چهارم
سهشنبه 23 مهرماه سال 1387 18:01
1. دیشب مادر بزر گی که ده ساله پیش مرده و رفته اومد به خوابم .با همان عینک زره بینی که چشمهاش رو دو برابر می کرد دستم رو گرفت ومن دست در کمرش انداختم وقسمت بالای استخوان لگنش را زیر دستم حس کردم و از روی یخ های ظریف و مقاومی که اب در زیرش در جریان بود شروع به قدم زدن کردیم .ناگهان تلفنش زنگ زد گوشی اش را برداشت کمی...
-
روحش شاد
یکشنبه 20 مردادماه سال 1387 16:46
درست است اینکه الحق دردناک است ُ ولی ارباب آخر رحمش آید گذارد چون فروکش کرد خشمش که سر بر کفش و برپایش گذاریم شمارد زخمهامان و ما این مجبت را غنیمت می شماریم. نمی دونم اخوان ثالث چطور شد که این شعر را گفت ولی عجیب حس آشنایی را به خواننده تلقین می کند انگار تکرار هر لحظه از زندگی است که مناعت طبع آدمی به بازی گرفته شده...
-
درسهایی از کویر
دوشنبه 3 تیرماه سال 1387 18:58
درسهایی ازکویر - به کویر باید احترام گذاشت زیرا، گهواره عشق است و پیامبران از آن برخاسته اند. - نمک ، حسرت به دل مانده آرزو های کویر است. - کویر، باهمه نداری هایش میزبان سادگی و یکرنگی است - عشق ورزیدن را از کویر بیاموزیم که ، دریا بودنش را به گرمای آفتاب بخشید و گذشت وفداکاری را ببین، که با تمام وجود هر روز صبح منتظر...
-
آرزوهایتان را زنده به گور نکنید
سهشنبه 14 خردادماه سال 1387 10:57
چقدر زود پیر می شویم و چقدر زود از تنهایی به تنهایی می رسیم.به راستی تصور ما از زندگی گذران همین لحظه های تلخ و شیرینه؟ که عمر نامیده می شه؟ و همینه که داره تمام میشه ؟!! ... سالهای زیادی است که خانه را جارو می زنم و لی هنوز کثیف است .عمری است که می پزم و هنوز گرسنه ام .سالهای زیادی خوابیده ام ولی هنوز خوابم می اید...
-
دنیای دیوانه ها
یکشنبه 8 اردیبهشتماه سال 1387 18:46
دیوانه 1 مثل همیشه حاضر شد تا به حجره بره و با قسم حضرت عباس و جان پسر و ..... سر خلق الله رو کلاه بگداره و فرشهای کهنه رو به قیمت سر سام اور قالب کنه باز دیوونه سر راهش رو گرفت و گفت :ندو نمی رسی " دیوانه 2 پا برهنه ای در خیابان می دوید و لنگه کقشی پیدا کرد گفتم : "بپوش " گفت: خودش گفته: یا همه چیز یا هیچ چیز "ربنا...
-
برابری زنان و مردان
چهارشنبه 28 فروردینماه سال 1387 21:06
هی نگید مرد با زن فرق نمی کنه . ۱-زن پر طاقت تر هست .نگویید که اینو خودت میگی نه به خدا ...زن از صبح که پا می شه هنوز صورت نشسته چایی رو درست می کنه بعد خونه رو مرتب می کنه بعد همه بچه ها رو بیدار می کنه که بعد ار صبحانه به مدرسه و درس و مشقشان برسند بعد میر رو جمع می کنه بعد سریع تدارک نهار رو می بینه و بعد می ره سر...
-
برای تو شاید
شنبه 10 فروردینماه سال 1387 15:45
چقدر باید بد بود تا خوبی ها دیده شود ؟چقدر باید خود را به نفهمی زد تا مردم راعریان در رفتارشان که ناشی از اندیشه اشان است دید ؟ و چقدر باید دانا و صبور باشی تا تجربه ات عتیقه ای نشود که در موزه زندگی با حسرت نگاهش کنی سال نو مبارک
-
گپ من و دخترم
شنبه 20 بهمنماه سال 1386 17:11
در زمانه ای که من بزرگ شدم اگر همسایه ای بدبخت بود خوشبختی بی معنی بود و اگر گوشه خیابان معتادی چرت می زد مردم عصر من صدای ضجه خانواده اش را هم می شنیدند و اگر عاشق می شدند انقدر لوطی بودند که راست و پوست کنده از نداری اشان بگویند و دختران نسل من انقدر زن بودند که با داشت و نداشت همسرشان با آبرو زندگی کنند که می...
-
دفاع
پنجشنبه 11 بهمنماه سال 1386 12:51
بعضی وقت ها در بعضی از جاها یک جوی وجود داره که آشناست مثل سایه با خود آدم ......... در مراسم دفاع دخترم بعد از سالها دوری از مجیط های دانشجویی با تعجب مجیطی را یافتم که در ذهنم گم شده بود .در آن مراسم هیچ حسادت و نظر تنگی مشاهده نمی شد و جالب اینکه وقتی استاد می خواست نمره او را اعلام کند من می توانستم ضربان قلب همه...
-
آب در کوزه و ما ...............
چهارشنبه 10 بهمنماه سال 1386 08:25
روی دیوار یک مسجد روی یک ورق فرسوده که کنارش پاره شده بود دری یافتم که دلم نیامد تنهایی از ان استفاده کنم مراقب افکارت باش که گفتارت می شود مراقب گفتارت باش که رفتارت می شود مراقب رفتارت باش که عادتت می شود مراقب عادتت باش که شخصیتت می شود مراقب شخصیتت باش که سر نوشتت می شود مولای متقیان علی(ع)
-
مجموعه درس های مادر بزرگ(درس سوم)
شنبه 6 بهمنماه سال 1386 17:11
درس سوم مادر بزرگ از ترس مادر گوشه اتاق کز کرده بودم که جواب مامان رو چی بدم و چه طوری رفتارم را توجیه کنم مادر بزرگ از گوشه عینک با ان نگاه گرمش پرسید : می دونی چرا مردم مسیحی میرن کلیسا و اعتراف میکنند ؟ من با بغض نگاهش کردم و گفتم: خوب اینجوری خدا اونها رو می بخشه. و مادر بزرگ گفت: چرا مردم وقتی می خوان برن مکه از...
-
محرم
چهارشنبه 3 بهمنماه سال 1386 21:30
می خواستم از محرم بنویسم ولی ترجیح میدم برید اینجا رو بخونید!!!
-
همین
چهارشنبه 26 دیماه سال 1386 18:55
همین پیرزن ساده یک نامه پر غلط برای آقای رییس جمهورنوشت و داد به دختر بزرگش که معتقد بود او هر کاری را به نحو احسن انجام میده .دخترش هم در دل به اعتقادی که مادرش داشت زهر خندی زد و نامه را گرفت و زیر فرش گذاشت و بعد هم به کلی فراموش کرد. ولی بیچاره مادر از ان شب یکی ار بیننده های پروپا قرص اخبار شد. بعد از مدتی دختره...
-
قالب
شنبه 22 دیماه سال 1386 13:50
چرا قالب عوض می کنم؟ چون تنوغ طلبم؟ چون مبتدی ام؟ چون خالی ام؟ چون می خواهم شما را بذارم سر کار ؟ چون قالب ها قشنگ نیستند؟ چون ................. کمکم کن قالبم را پیدا کنم
-
درسهایی از رود
شنبه 15 دیماه سال 1386 16:57
درس هایی از رود رود ها از ابتدا تا انتها افتادگی و فروتنی را تجربه می کنند و همین است که در نهایت به میهمانی اسمان دعوت می شوند . زودها در مواجهه با موانع به ارامی ان را دور می زنند و به راه خود ادامه می دهند پویایی رود از جریان داشتن آن است رودها هم وقنی به مانعی می رسند فریاد می کشند ولی خیلی زود خود را پیدا می کنند...
-
مجموعه درس های مادر بزرگ(درس دوم)
سهشنبه 27 آذرماه سال 1386 16:15
درس دوم مادربزرگ تسبیح به دست دایما لبهایش تکان می خورد و هر بار که چین و چروک دور لبها یش تغییر می کرد ما می فهمیدیم که واژه جدیدی را تکرار می کند. یک روز می گفت "یا نور" روز دیگر می گفت" یا رزاق" روز دیگر می گفت " یا رحمان" .و ............. ما هم گاهی اهنگینش می کردیم و می خواندیم و او به ما لبخند می زد و نگاهمان می...
-
درسهایی از کوه
یکشنبه 25 آذرماه سال 1386 14:02
درسهایی از کوه: - برای رسیدن به قله کوه قبل از برداشتن هر ابزار راهی ،اول اراده ات را در کوله ات بگذار. - وقتی هدف قله است، چشم به آن بدوز.ولی از سنگهای لغزان زیر پایت غافل مشو. - وقتی به قله رسیدی، نفس راحت نکش، چون باید بازگردی. - همانطور که قله از دور پیداست، فاتح قله در آن ناپیداست. - سازگاری را از کوه و دریا...
-
ایرانی زندگی کن
چهارشنبه 21 آذرماه سال 1386 15:46
سلام دوست خوبم مدتی است به من سر نزدی ،! عیبی هم نداره چون حرفی هم برای گفتن نداشتم .امروز چشمهایم را بستم و پیش خودم فکر می کردم چقدر خوب و زیباست اگر یک روز گزارشگر فوتبال ویا بسکتبال ما می گفت بچه های ما خیلی " ایرانی "بازی کردند .و یا در اخبار می شنیدیم که بچه های ما در المپیاد ها ایرانی درخشیدند و آفرین بر...
-
مجموعه درس های مادر بزرگ(درس اول)
پنجشنبه 15 آذرماه سال 1386 19:18
درس اول مادر بزرگ برنج را آب میکشید نام خدا را زیر لب زمزمه می کرد. با آن چشمهایی که از پشت عینک چهار برابرمی شد . سوزن نخ می کرد. بسم الله می گفت. می خواست در را باز کند لعنت بر شیطان را فراموش نمی کرد.ما بچه ها هم یه جورایی میترسیدیم و هم می خندیدیم و دایم گوشت وسط انگشت سبابه و نشانه را گاز می گرفتیم و به خیال خود...
-
آیا مسلمانی نیست که مرا یاری کند؟مولانا را دزدیدند؟؟؟
سهشنبه 13 آذرماه سال 1386 15:25
سرهنگ لطیف خوی دلدار بهتر ز فقیه مردم آزار (سعدی) حالا که سالها گذشته فهمیدند که چه ظلمی به جوانان شده .آن زمان که ما کوجک بودیم و می پذیرفتیم که فرهنگ غنی داریم یکی پیدا نشد برایمان شاهنامه بخواند ویا اشعار سعدی را با عشق معنی کند و یا حافط ! که فقط و فقط در شب یلدا گه گاه خوانده شد ان هم با صدای نا مفهوم پدر بزرگ و...
-
آیا مسلمانی نیست که مرا یاری کند(غزرائیل رویا خواهد شد)
دوشنبه 12 آذرماه سال 1386 19:23
مدتی غم استفاده بی رویه از نایلون و کاغذ را داشتم .که جنگل هامان را به غارت کشانده بود و آیات خداوند را مبنی بر اینکه "بهشت جایی است که نهر ها در زیر درختانش جاری است "را برایم مسجل کرده بودو به راستی می دیدم که بهشت رویایی شده است در قحطی طبیعت؟!!! راستی حالا که با سلول های بنیادی قلب، کلیه، و اندام های بدن دوباره...