مجموعه درس های مادر بزرگ(درس اول)

درس اول مادر بزرگ

 

 

برنج را آب میکشید نام خدا را زیر لب زمزمه می کرد. با آن چشمهایی که از پشت عینک چهار برابرمی شد . سوزن نخ می کرد. بسم الله می گفت. می خواست در را باز کند لعنت بر شیطان را فراموش نمی کرد.ما بچه ها هم یه جورایی میترسیدیم  و هم می خندیدیم  و دایم گوشت وسط انگشت سبابه و نشانه را گاز می گرفتیم  و به خیال خود توبه کرده و طلب مغفرت می کردیم.... گذشت  و بزرگ شدیم .هر روز که ما بزرگ و بزرگتر می شدیم مادر بزرگ کوچک و کوچکتر می شد ولی هیچ یادم نمی آید که مریض شده باشد.همیشه می گفت :"لعنت بر شیطان مریضی چیه؟" و آنروزی هم که ما را ترک کرد و رفت ،چارقد سفید همیشگی اش سرش بود و بوی همیشگی وقت نمازش را می داد . او را به آرامگاه ابدی اش  بردند .با نام خدا به خاک سپرده شدو حالا سالهاست که گذشته ما  هم مثل او پیر شده ایم ولی حضورش هنوز با ماست .اگر چه به آن عادت " ورد خواندن" و" بسم الله" گفتن اش  می خندیدیم و برای آن که پیش رفقا کم نیاوریم کار هایش را  مسخره می کردیم و همه را مشتی خرافات می دانستیم   و از نظر علمی ردش می  نمودیم ولی  حالا وقتی  به خلوت خود بر می گردم  دست خود را دو باره گاز می گیرم و لبخندی از اعماق جان بر لبم می نشیند   حالا می فهمیم  که هر لحظه ای که بدون خدا سر می کنیم گناه می کنیم .مگر گناه چیست ؟دل می شکنیم-دروغ مصلحتی می گوییم –از کار می دزدیم-کلام بد می گوییم –بی مهر صحبت می کنیم –به اقوام سر نمی زنیم –به یا کریم ها دانه نمی دهیم –  جضور خدا را در کنار خود نمی بینیم ،حتی  نماز را  بدون عشق می خوانیم و شاید به خاطر همین است که بی تربیتی می کنیم .ما جاهلانه  او را ندید می گیریم . دایما خسران می بینیم مادر بزرگ با یاد آوری نام خدا دایما ٴخود را در حضور خداوند احساس می کرد.او اجازه نداد حتی پندارش بوی آزردگی پیدا کند او شبیه پندار ها یش شده بود.پاک و آسمانی او شکلی از خدا بود و به  ما  یاد داد   که غیبت  (عدم حضور )گناهی نا بخشودنی است .

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

                                                                

 

 

 

 

 

 

نظرات 6 + ارسال نظر
داداش محسن پنج‌شنبه 15 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 08:19 ب.ظ http://www.freetablighat.blogsky.com

سلام
ممنونم که به وبلاگم سر زدی
جمله ی بسیار زیبایی گفتی
حق با توه
همه ی حرفایی که می گی حقیقته
و چه تلخه شنیدن حقیقت
ایشاالله موفق باشی
یا علی
خدا نگهدار

نرگس پنج‌شنبه 15 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 10:56 ب.ظ http://azrooyesadegi.blogsky.com

اوممممم...نگفته بودی تو خلوتت بین انگشتاتو گاز میگیری شیطون ..من که تا حالا ندیده بودم از این کارا بکنی... ولی ... بحث اعتقادات مذهبی از اوناس که من هیچوقت نمیتونم راحت در موردش حرف بزنم...ترجیح میدم بشنوم و هر چی هست توی خودم مال خودم باشه :)

یه مرد امیدوار یکشنبه 18 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 11:53 ق.ظ http://www.moodi.persianblog.ir

من بوی خوب این جور نوشته‌ها رو دوست دارم.

خلیل رشنوی یکشنبه 18 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 07:47 ب.ظ http://bomb1.blogfa.com

سلام
خانم شهره بنده رشنوی هستم نه رشوندی . به این آدرس هم که گذاشتم نیز سر بزن .

منوچهر سابق ! سه‌شنبه 20 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 06:03 ب.ظ

......

محمد رضا خالقی زاده سه‌شنبه 20 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 06:59 ب.ظ http://sizdah.blogfa.com

سلام
از نظرتون متشکرم.
اما حاتمی کیا برای اولین بار کپی نکرده. آژانس شیشه ای و بعدظهر سگی رو یکبار دیگه نگاه کنید تا متوجه فاجعه حاتمی کیا بشوید.
مرسی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد