رستاخیز

نزدیک

           

               عید همین امسال بود و  داشتم خانه ام را تکان می دادم که خاک های آن تکانده شود ،و همانطور با خودم فکر می کردم که چقدر خوب است که آدم خودش را، درونش را، بتواند بتکاند و از دست یک سری اخلاقیات عادتی و افکار بد رهایی یابد که یک دفعه یاد حرف  یکی از دوستان منور الفکرم افتادم که مرا به تمسخر گرفته بود و با خنده پرسیده  بود: آخه تو واقعا فکرمی کنی وقتی ما خاک شدیم دوباره زنده می شیم ؟و شعری از خیام  را به عنوان نقطه آخر بیاناتش خوانده بود که   ...

             باد  است هر آنچه گفته اند ای ساقی........ . ...

           صحنه کم آوردنم،   و ناتوانی ام در جواب ،باز سازی شد و دوباره عصبانی شدم  که  یکی از ظروف  حبوبات از دستم در رفت و نخود ها یی که به علت عدم پخت آبگوشت به فراموشی سپرده بودمشان  در کف آشپز خانه ولو شدند و صدای خوش آهنگی ایجاد کرد. من همیشه از صدای حبوبات درکف زمین و یا سینی دچار شعف می شم .زیر لب لعنتی فرستادم و  از صندلی پایین پریدم  و شروع به جمع آوری نخود ها شدم همان طور که مشت مشت آنها را جمع می کردم پروانه های کوچکی از لای انگشتانم در فضای آشپز خانه  به پرواز در آمدند. عجیب و زیبا بود این همه پروانه  از درون نخود خشک به رستاخیز خوانده شده  بودند

سال نو مسیحی مبارک باد


دیروز یکی از دوستام می گفت :کاش سال نو مسیحی هم ما اونور آبها بودیم چقدر خوش می گذشت .همانطور که داشتم سیب زمینی رو پوست می کندم گفتم نه بابا  هم چین هم  که می گی خوش نمی گذره با نگاهی عاقل اندر سفیه  نگاهم کرد و گفت :وای.. نگو.. مگه میشه خوش نگذره ؟!! بهش گفتم حالا برای بعضی ها ممکنه خوب باشه  ولی برای من و تو فکر نمی کنم خیلی جالب باشه .دوباره با حسرت گفت:وای.... نگو..... اگه اونجا بودیم !!!!!......پرسیدم :اهل drink  هستی ؟گفت وا !!! نه . این چه ربطی داره ؟اگر بدونی اونجا چقدر خوش می گذره .پرسیدم :اهل dance  .چی؟ هستی؟ گفت نه بابا !! گفتم خوب با beach چطوری ؟ موافقی ؟گفت  وا تو که میدونی من همه جا حجاب رو رعایت می کنم ،گیر نده دیگه ... .منظورم مغازه های رنگ وارنگ و شادی و خرید و .......این جور چیزاست دیگه ...خنده ام گرفت گفتم : اهان منظورت shopping است. گفت آره دیگه هی حال آدم و میگیری .

اون رفت و من  دلم گرفت که مردم دنیا  بیشتر با تصویری از  خوشبختی  زندگی می کنند .ولی ناگهان از تلویزیون شنیدم که اگر زنی ابرویش را اصلاح کند و در معرض دید بگذارد جایز است ؟ خنده ام گرفت و از فرط خنده اشک ریختم و شعری دوباره در ذهنم به زمزمه نشست  

خوشبختی وقتی همسایه روبرویی بدبخته  

یه دروغه یه دروغ که همه دارن به همدیگه می گن   ... ..... 

 به راستی این همه خوشی را کجا  می شود پیدا کرد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟