مجموعه درس های مادر بزرگ(درس سوم)

درس سوم مادر بزرگ

 

از ترس مادر گوشه اتاق کز کرده بودم که جواب مامان رو چی بدم و چه طوری رفتارم را توجیه کنم  مادر بزرگ از گوشه عینک با ان نگاه گرمش پرسید :

 می دونی چرا مردم مسیحی میرن کلیسا و اعتراف میکنند ؟

من با بغض نگاهش کردم و گفتم:

 خوب اینجوری خدا اونها رو می بخشه.

 و مادر بزرگ گفت:

 چرا مردم وقتی می خوان برن مکه از هم حلالی می خوان ؟لبهامو جمع کردم و گفتم:

 برای اینکه مکه اشان قبول نیست چون  دل دیگرون روسوزوندن و باید ازشون حلالی بخوان

 درسته ولی تو هر دو تاش یعنی به زبان بیارند که یادشان نره که اشتباه کردندو اعتراف بر اشتباه  یعنی صورت  مسئله   سخت  را فهمیدن  پس دیگه  حلش آسان می شه .

و من همان روز نفهمیدم که چه گناه بزرگی است نفهمیدن

محرم

می خواستم از محرم بنویسم ولی ترجیح میدم برید اینجا رو بخونید!!!