بمیرید بمیرید از این عشق بمیرید که.......

آخ  که چه قدر دلم می گیرد و متاسف می شوم  وقتی می بینم در مریلندو و قونیه برای شناساندن مولانا چه همایشهایی صورت می گیرد و به تازگی امریکایی ها جهت  ساختن فیلمی در رابطه با  زندگی مولانا به تجقیقیق و تفحص  پرداخته اند و جالب اینکه  انان چنان پر شور از او می گویند که فکر می کنی سالهاست با او زیسته اند و خورشید وجود این عارف شوریده در انجا  انچنان  می درخشد که ما شاهد اشعه های اوبه صورت ترجمه های اشعارش در کشورمان نیز  هستیم و جالب تر که جوان من هر شب با خواندن  ترجمه های ان  به خواب می رود .دیروز وقتی برایم گفت که چه می خواند مثنوی را برایش باز کردم و پیر چنگی را برایش خواندم و او اشک می ریخت که اشک نبود بلکه جواهر حضور را در خود می یافت  به راستی که حس ما از خواندن اشعارش مثل جاری شدن عشق  در رگهای خشکیده شعور ماست که به فراموشی سپرده شده است   به خاطر درک روشن وساده او از وجود و شناساندن انسان به عنوان موجودی منحصر به فرد با  اندیشه های خدایی و رمز و راز ؛جبر و اختیار ؛و شاید تا حدود زیادی پایه گذار علم روانشناسی یونگ و..و ..  و  می بینیم ترجمه ها هم دارند همان لذت را ایجاد می کنند و معتقدند که ترجمه های عالی باعث این (جهانی شدن )است  در حالی که مربوط به مفاهیم شناخت متعالی  آن فرزانه عالم هستی  است .دنیا مجذوب اندیشه مولاناست و ما نباید  گیج و منگ منتظر بشویم که افرادی چون کوئئلو بیایند از اندیشه هایش قصه بسازندو کتابهایشان  را به چاپهای متعدد برسانند ولی ما ندانیم مولانا که بود و چه گفت ؟

ای با من و پنهان چو دل

از دل سلامت می کنم

تو کعبه ای هر جا روم

قصد مقامت می کنم

کاش بودجه مملکت را می دادند ادمهایی مثل میر باقری فیلیمی در رابطه با زندگی او می ساخت قبل از اینکه دیگران ما را با ما اشنا کنند ...من دلم می سوزد وقتی می بینم محمد رسول الله را امریکاییها  بهتر شناختند و بهتر شناساندند   تا ما که هر روز هفده رکعت نماز خواندیم.یعنی هفده بار با ایستادن"ا" شدیم و با رکوع "ل" شدیم و با سجده "ه" شدیم و الله را نوشتیم و واپس تر از انسان شدیم  تا دیر تر نشده باید کاری کرد جوانهایمان گوهر وجودی خویش را گم کرده اند بجنبیم تا دیر نشده

نظرات 4 + ارسال نظر
بهنیا سه‌شنبه 12 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 03:30 ب.ظ http://www.behniamis.blogsky.com

خوشم اومد یا خوشم نیومد؟

من نوشتم که تو بخونی و دیگران حالا خوشت نیامد من را ببخش ولی من از کارهای تو خیلی خوشم اومد

نسیم سه‌شنبه 12 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 07:08 ب.ظ

خب اخه میدونی اگه تمام اینکارا که گفتی صورت بگیره اونوقت مملکت با این همه مخ چیکار کنه نکنه میخوای دوباره ۱۸ تیر تکرار شه یا سرانه اعتیاد ۵ برابر؟یا اوین پر از ماها؟یا....ادمی از نو بباید ساخت و از نو عالمی.

ترس عامل اصلی در عدم شناخت خود ادمه میشه فهمید و بالا رفت نه اینکه از ترس پشت نادانی قدم زد و در جا زد ووقتی زمان گذشت وگرد پیری رسید تازه می بینی که چقدر از پس زدن ها خسته شده ایم

مارون چهارشنبه 13 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 03:07 ب.ظ http://www.mar00n.blogfa.com

مارون چهارشنبه 13 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 03:11 ب.ظ

سلام شهره خانوم .ممنون که سر زدی . من فعلا وقت سرزدن به وبلاگ خودم را ندارم و شرمنده شما ها میشم. خوشحال میشم گاهی یاد آوری می کنی که به ارغنون سر بزنم.هروقت مطلب جدید نوشتی خوشحال میشم با خبر شم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد