گمشده

روز اربعین بود و راهی توچال شدم در حالی که به حسین فکر می کردم که این چه عشق بزرگی بوده که از فرزند نوزاد تا جوان رشیدش را در راهش می دهد و ذبیح الله نامیده می شه و ندایی می گفت که واقعیتی در ان است اگر صادق باشم و بماند..... در بدو ورود اطلاعیه ای که روی  درب  ورودی نسب کرده بودند باعث شد در تمام کوه به مادر و خانواده ای فکر کنم که دیگر  صبح هاشون را مثل ما شروع نخواهد کرد و تمام زندگی اشان چشمهایی خیره و منتظر خواهد شد .....اطلاعیه در مورد پسری در سن و سال پسر من که شاید ۲۵ ساله و یا کمتر بود که در ایستگاه پنج ناپدید شده بود چند بار برای پیدا کردنش تیم توچال رفته بود و لی دست خالی بر گشته بود به راستی درد بزرگی است .یک زمانی فکر می کردم اگر عزیزی رو از دست بدیم خیلی سخته ولی حالا می گم چشم به در دوختن عذابی بزرگ است که نصیب دشمن آدم هم نشه

نظرات 8 + ارسال نظر
کم آویز سه‌شنبه 29 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 02:39 ب.ظ http://kamaviz.blogsky.com

سلام
آفرین! دفعه بعد از مسیر دربندو شیرپلا برو خیلی خوش میگذره

حتما

ابراهیم سه‌شنبه 29 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 06:02 ب.ظ http://shahzari.com/blog

پس درس میگیریم که دیگه دوروبر ایستگاه پنج نپلکیم!!! ولی خودایش خیلی سخته... دلشوره نگرانی نگاه به ساعت کردن ذکر گفتن خدا خدا کردن ....

نه بابا برو ولی از گروه جدا نشو مواظب خودتون باشید ولی خودتون رو ازلذت های زندگی محروم نکنید

[ بدون نام ] سه‌شنبه 29 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 06:37 ب.ظ http://harjmarj.blogsky.com

برایش دعا می کنم ... برای مادر و پدرش بیشتر ... خدا کمکشان کند ...

من هم همین طور خیلی نگران خانواده اش هستم شما ها مواظب باشید

محمد سه‌شنبه 29 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 08:24 ب.ظ http://zendegi9143.blogfa.com

سلام.
منم یه مدت تنهایی زیاد کوه می رفتم و فکر خطراتش نبودم تا اینکه از همین قبیل اخبار منو به خودم آورد!
در ضمن تو مطلب قبلی تون نظری داشتم که یه توش اشتباه تایپی داشتم که شهر رو اشتباه نوشته بودم.
ببخشید!
هرچی هم سعی کردم امکان درج نظر نبود!
ببخشید!
موفق باشید!

اول بهم بر خورد ولی به خاطر شناختی که پیدا کرده بودم منتظر بودم که خودت بهش اشاره کنی ..مهم نیست مواظب خودت و خانواده باش

یونس چهارشنبه 30 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 03:18 ق.ظ

سلام
انتظار واقعا سخته نمونه بارزش همین مفقود الاثر های جنگ ایران و عراق
واقعا خانواده هاشون چی میکشن!!

حالا اونا منتظر چنین جریانی می بایست می بودند ولی کوهنوردی که صبح برای تفریح می ره خیلی غیر منتظره است

مارون چهارشنبه 30 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 03:20 ب.ظ http://www.mar00n.blogfa.com

سلام شهره .ما همگی گم شده ایم.حسین پناهی می گوید:من گم شدم کجا؟ ندیده ای مرا؟

خیلی خوشحالم که سر می زنی ..حسین پناهی که واقعا جز گم شدگانه ولی من که عددی نیستم که گم شدنم حتی اطلاعیه داشته باشه در هر صورت از دید گاه هات خوشم می اد همیشه بهت سر می زنم بنویس

کم آویز شنبه 3 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 10:40 ق.ظ http://kamaviz.blogsky.com

خیلی جالبه که تو توچال به فکر امام حسین بودی!!!
عجیب هم هست

چرا عجیبه ؟؟؟؟
حسین هم مثل همه بابک خرمدین مثل سربداران مثل همه آدمهایی که آزادی را شرط حیاتی رشد می دانند ..آنقدر ذهن جوانها را با روضه خوانی های مبتذل پر کرده اند که اسطوره ها فراموش بشن

کم آویز یکشنبه 4 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 12:14 ب.ظ http://kamaviz.blogsky.com

از تشیع صفوی غیر از این هم مگه میشه انتظاری داشت! خدا رحمت کنه دکتر شریعتی رو که 35 سال پیش که این دین فروشان هنوز بر مسند قدرت قرار نگرفته بودند این رو فریاد می زد.
دیدی باز ناپرهیزی کردم! آخه با خودم تصمیم جدی گرفتم تو دنیای مجازی وارد مباحث نظری نشم نه به دلیل اینکه سالهای اول دانشگاه خیلی اذیتمون کردن، نه به خاطر اینکه از حرف زدن می ترسم، بلکه به این خاطر که دیگه امیدی به اصلاح این قوم ندارم.

نا امید نشو دنیا آدم های مثل حلاج داشته مثل بابک و مثل خیلی های دیگه ..نگذار روی اعتقاداتی که می تونه انسان بسازه گرد وغبار بی اعتمادی بشینه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد