کودک گریست

دیشب میهمان داشتم و در کار  اشپزی و نظافت خانه  غرق  لذت و شادی بودم زیرا میهمان هایم را دوست داشتم به اجبار دعوت نشده بودند از روی دل خواسته بودمشان بنا بر این چند نوع غذا پختم یکی از یکی خوشمزه تر و یادم آمد همیشه وقتی میهمان هایم را دوست می دارم همه چیز نیکو و خوب پیش می رود و هیچ افسوسی در نهایت گریبانم را نمی گیرد .هیچ غذایی ته نمی گیرد شور نمی شود در حالی که وقتی به رسم میهمان بازی میهمانی میدهم همیشه ظرفی می شکند غذا از سوختن تلخ مزه می شود و چینش غذا ها  شکل فحش میشود و چه بگویم که نگفتن بهتر است .....و امروز دریافتم که  (میل داشتن) به کاری با (خواستن ) همآن کار فرق می کند در میل اشتیاقی است که در خواستن نیست .خواستن یعنی  علی الرغم میل باطنی برا ی مطرح شدن برای چاق کردن شخصیت کاری کردن در (خواستن )بیرون مطرح است یک جوری خود نمایی رخ می تاباند . 

مدت ها بود خواب می دیدم کودکی دارم که یادم رفته شیرش بدهم و حتی گریه نمی کرد  مظلوم بود ولی دیشب خواب دیدم کودکم اشک می ریزد.

به همین سادگی

پسر بچه شیطونی سرش میان نرده های پارک گیر کرده بود و محشری به پا شده بود هر کس سر این بچه را به سویی می گرداند و مادرش با  فریاد های دلخراشش همه را به کمک می طلبید به  آتش نشانی هم خبر داده بودند ولی  تا آمدن آتشنشانان  هر دقیقه به ساعتی کش  امده بود در میان جمعیت هراسان  دختر کوچولویی جلو رفت و در حالی که بستنی آب شده اش از لای انگشتاش به ساق دستش سرازیز شده بود و با لذت به بستنی اش لیس میزد  گفت: من هم یک بار مثل تو  گیر کردم اگه  سرت رو تو گردنت بکنی در میاد ...... به همین سادگی !!

سالمندان

سالمندان غریبه نیستند .همان پدران و مادرانی هستند که آغوششان زمانی امن ترین نقطه جهان بوده است ......... 

 شعار بهداشت جهانی در رابطه با سالمندان است  و من یادم آمد که به علت شرایط خانه ها و خیابانهایمان چه ظالمانه نتوانستم مادر را به گردش ببرم ....   ولی امروز  در مدرسه چه با شکوه روز سالمند را گرامی داشتیم ..