همین طوری نوشتم

آب باران تا به زمین نرسیده آشامیدنی است ولی وقتی به زمین رسید باید در لایه های سخت زمین خود را پاک نماید تا لایق نوشیدن شود.سرنوشتش چقدر شبیه انسان است ........ 

ساده باش

تا حالا شنیده اید به شیر بگویند تو چقدر شجاعی و به مورچه بگویند تو خیلی ضعیفی و آیا تا  حالا به خر گفتند چرا عرعر میکنی؟انسان چگونه از فکر استفاده میکنه؟مگر غیر از این است که شیر شیر است ومورچه فقط مورچه است آخه چرا همه چیز رو پیچیده میکنیم همین طرزاستفاده از فکر باعث پیچیدگی آدم ها شده .نماز میخوانیم  در پس ذهن خود را عابد میبینیم و اگر بخششی کنیم در ذهن خویش دوتا نوشابه واسه خودمان باز میکنیم در حالی که نماز فقط نماز است و بخشش فقط بخشش است.... دوست من  چیزی دیگری وجود ندارد

یادی از زندگی

بعد ازگذشت پنجاه سال وقتی به بهترین لحظه زندگیم نگاه می کنم دختر کوچولویی با دو گیس کنار حوض یک خونه کوچک در منطقه تکزاس هاشمی را به یاد می آورم که همیشه ساعت دو بعد از ظهر وقتی پدر خواب بود و ما محکوم به سکوت بودیم  و بوی اطلسی ها مستم کرده بود با  تکه چوبی خاک باغچه کوچکمان را زیر و رو می کردم و کرم های کور را در وسط چوبم تاب می دادم و رها بودم از همه چیز بی فکر بی خیال ..............فقط همان لجظه تمام زندگی محسوب می شد